آرام

ساخت وبلاگ
روی قبرم بنویسید که او نام نداشت
روی دیوار دل غمزده اش بام نداشت
دلش از خاطره ی نغمه و باران پژمرد
او که   آرام   جهان بود، خود آرام نداشت
هرکسی نغمه او خواند دلش آبی شد
هرگز اما خبر از آن همه الهام نداشت
به طلوعی شعف از لحظه ی لبریزش بود
گرچه اقبال در این چرخش ایام نداشت
در دل خسته و پر واهمه اش شور نبود
روی لبهای پر از زمزمه اش کام نداشت
نامه ها از دل خونبار به آن یار نوشت
نامه هایی که جوابیه و پسغام نداشت
از صفایش خبر آن یار سیه چشم نبود
از وفایش خبر آن یار گل اندام نداشت
دفتر شعر دلش را کسی از شوق نخواند
مرهم زخم خودش بود و دلآرام نداشت
مثل حافظ به نهانخانه ی معنا نرسید
مطرب و یار و می و میکده و جام نداشت
اشک بی اسم به این قبر برازنده تر است
روی قبرم بنویسید که او نام نداشت

بهم زنگ بزن دلم برات تنگ شده بيا فرض كن چيزي نشده...
ما را در سایت بهم زنگ بزن دلم برات تنگ شده بيا فرض كن چيزي نشده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : r8041 بازدید : 169 تاريخ : دوشنبه 10 دی 1397 ساعت: 20:17